گاهی سخن ...

گاه گفت های ما ...

گاهی سخن ...

گاه گفت های ما ...

Patience

تو بودی که خواستی دوری ها را کنار بگذارم ...


تو بودی که مرا به با هم بودن ها دلبسته کردی ...


و امروز این خود توئی که دم از دوری میزنی ...


و امروز این منم که افسوس میخورم، کاش از ابتدا دوری را ترجیح داده بودم ...



تنها خوشحالم که از ابتدا، در این کوهستان، زیر این آفتاب های سوزان سرنوشت، در میان سنگلاخ مسیر های زندگی، وقتی تشنه به دنبال قطره ای شادی می گشتم ... شکیبایی را خوب آموخته ام ...




I Shed a tear 'cause I'm missing you
I'm still alright to smile
Girl, I think about you every day now
'Was a time when I wasn't sure
But you set my mind at ease
There is no doubt you're in my heart now
Said woman take it slow
It'll work itself out fine
All we need is just a little patience

Simply

تو دور میشوی و غم ها نزدیک می شوند ...


آدم ها کمتر می شوند و خیابان ها شلوغ تر ...


و من شب ها با هراس های همآغوش می شوم و روز ها بر ناامنی ها بوسه می زنم ...


و مویه کنان از دهشت فراق ، همچنان مبهوت آن حکایت دیرینه ام ...


که چه ساده با یک نقطه ...


                             خنده ها، جنده می شوند ...

Anti-Matter

لحظه زیبایی است ... با نوری خیره کننده، درخششی تکرار ناشدنی، یک لحظه، به درازای یک عمر، به درخشش صدها خورشید ...


لحظه پرشوری است ... به گرمی قلب همه انسان های کره خاکی ... پر از شور با هم بودن، پر از گرمایی سوزان ...


لحظه شگفتی است ... لحظه از یک برخورد ... از یک آغوش ... از یک آمیزش ...


لحظه آمیزش ماده و پادماده ، گرم و نورانی و شورانگیز است ...


لحظه ای که لذت و شعف، رنگ نابودی به خود می گیرد، ماده و پادماده، جهان پیرامون را نابود میکنند تا با هم بودن خودشان را اثبات کنند ....





و اگر از من بپرسی، پادماده، ماده ای است که عاشق شده است ...

Running away ...

در این راهی که "باید رفت" ...


یک بار من را همسفر خطاب کردی ... و من هیچوقت حس پرواز آن لحظه را فراموش نخواهم کرد ...


خاتون من ...


ثانیه ها، با خاطره ها تبانی کرده اند ...


و اینجا، من، تنها، احساس رهگذری را دارم که تلاش میکند پا به پای تو "بدود" ...

Melody

تو را در نُت های "آران خوئز" می شنوم ... در نوای لا مینور ... در اندوه فا دیز مینور ...



اگه باورم کنی، دلم برای خوندن کامنت هات یه ذره شده بود ...